اینجا حسنکدر است
سقوط سراسیمه برگ ها در یک چشم بهم زدن؛ اینجا حسنکدر است
در حاشیه رود خانه کرج۵۶ روستا وجوددارد که تمام آنها جزء استان جدید التاسیس البرز محسوب می شوند
هر روستا زیبائی خاص خود را دارد روستای حسنکدر با نمای بومی و یکدست خود چشم انداز منحصر به فردی را در فاصله رود خانه تا دامنه کوه به نمایش گذاشته است روستائی که با نگاه به ساختار ساختمان سازی آن می توان شرایط زیست محیطی آن را به خوبی تصور کرد
ساختمانهای یک دست با شیروانی های حلبی حکایت از در امان ماندن از برف وباران، دردو فصل زمستان وبهاردارد روستای حسنکدر دو فصل بیشتر ندارد فصل بهار، وفصل رمستان اما دوفصل تابستان وپائیز
به میهمانانی می مانند که نیامده ، می روند . از تابستان جند روز گرما واز پائیز، تغییر اوراق گیاهی روستا در تابلو هزار رنگ پائیز ، آن هم نمی توان سقوط سراسیمه برگها را بیشتر از یک چشم بهم زدن تصور کرد
درهای روستا در فصل پائیز ، بروی سرما گشوده می شوند. با د و باران ، برف و بوران ، یخ و سرما و تگرگ ، رفیقان ثابت روستای حسنکدر می باشند دیگر نشانی از گذشته روستا با سرو صدای حیوانات اهلی و پارس سگهای نگهبان به چشم نمی خورد روستا در آرامش و سکوت گوش جان سپرده است به فریاد سرما واین تغییر ، آهنگ مناسبی برای روستا نمی باشد. مدرسه راهنمائی تعطیل و مدرسه ابتدائی در آستانه ی تعطیلی قرار دارند. رونق در بی رونقی غوطه ور است ، دیگر گرد وغبار برخواسته از چوبه ای که پیرمرد روستا برآن سوار می شد تا از ارتفاعات ( کوتلم ) علوفه برای زمستان اهشام فراهم کند ، خبری نیست که نیست . جوانان آن زمان حاضر نیستند از آن دوران سخت ذکری به میان بیاید هنوز از مدرسه تعطیل نشده راهی طویله می شدند تا در کنار پدر به اهشام رسیدگی نمایند چه انگشتها که زیر کارد علف ریز کن خورد نشده است واقعیت تلخ است پس بگذار تا بگذریم …….. وبماند تمام این داستان ها برای ایام پیری اگر روستائی بود من و شما ونوادگان شما ، زیر کرسی این گونه تعریف کنیم … ( یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس ، نبود ..آسمان صاف و شب پر از ستاره ، کهکشان راه شیری و مهتابی که از راسته شمشیر زنک ، سو سو زنان از بالای سرمان نظاره می کرد زندگی بسیار ساده زنان ومردان ده را .
ماه رمضون بود افطار خورده ونخورده راهی مسجد می شدیم نماز جماعت با صفای حاج آقا سالار کیا ، سالار روستای حسنکدر خوانده می شد جوانان حلقه ای کنار هم تشکیل می دادند و دعای افتتاح را می خواندند وبا خوردن چای وبا استماع سخنرانی راهی منزل می شدند .تاسحر کمی استراحت و بعد مادرخانواده همه را برای روزه بیدار می کرد ونماز صبح باید در سردیسر خوانده می شد سردیسر منطقه ای زیبا برای کشاورزان ودامداران بود فاصله سردیسر تا حسنکدر ۵ کیلو متر می باشد در این منطقه صدها زمین کشاورزی به کشت یونجه و علوفه اهشام اختصاص یافته بود، سرزمین ، کنگر زمین ، جو رمین ، بواک زمین ….، جوانان با کمک هم برای آبیاری و درو، دسته دسته ، به کمک هم می شتافتند شور بود نشاط وتا ساعت ۱۴ همان دو بعد از ظهر کار می کردند و دوباره راهی حسنکدر می شدند راستی برگشتن با دهان روزه هم سخت بود هم چاره ای نبود صواب آن دو که نه ، صد چندان بود ( لطفا ادامه این موضوع را شما بنویسید و منتظر تان می مانیم )
تصویر قدیمی که بخشی از ساختمان و نمای حیاط مدرسه مشخص است.