ننه زبيده?
قسمت چهارم:ادامه خواستگاري كريم?
به نام خدا
ننه زبيده شال كلاه كُرد بِشي خانه برار شوورش(مش رحمان) ظهر خانه جاريش بماند،كم و بيش به جاريش بگوت اما صبر كُرد تا مش رحمان بيامبو،بعداز سلام عليك ننه بگوت روم نيميگِرده بگم اما چي كنم يالا هم يالايه قديم،معقول اول به ادم ميگوتن بعد ميشون خانه دختر حالا ديگه اينجوري ني…
مش رحمان كه يال دار نگردي بو بگوت:زن داداش من كه يال ندارم اما بِرايه كريم و رحيم دخترايه خوبي كرجي گلچين كُرديَم خيالت راحت گِرده،نيميَلم او تو دلشان تكان بخوره.
ننه گيرَش بِگيت بگوت:اخه اين سَرَخور خودش پيدا كُرديه با دختره حرف بِزيه اخر سر به من بِگوتيِه،حالا نيميدانم چه خالي بندي كُرديه??
مش رحمان بگوت:استغفرالله،به چيزايه نشنفته…مگه دختره ننه بابا نداره خودش حرف بِزيه؟؟؟
ننه بگوت:نيميدانم من هروقت موقع رفتن ما گِردي بايد شما با زن داداش بياين،مش رحمان بگوت:عيبي نداره اين پسره از اول از كاركُردنش معلوم بو نان اور تو يكي نيميگِرده.?
پسر خود سريه،هميان بِيتَر كه بِشو غريب بَبُره پيش كرجيا رسوامان نكنه…
ننه خداحافظي كُرد بَشو خانِشان.
جمعه كه گِردي كريم بيامو بگوت:دختره با ننش حرف بزيه قراره بگن ما كِي بِشيم خواستگاري.
رحيم(برار كريم)خانه دبو بگوت:يه دفعه بگو بِشيم عروسي??
كريم كه زورش به ننه نيميرسيد بلند گردي سمت رحيم بگوت:به تو مربوط نيِه من ميخوام تهران زندگي كنم تو اينقدر اينجه بمان بيل بزن ?جوق درست كن?لَتِ پَر بيَل?تا جانت دِراد.
ننه بگوت:اين چه حرفيه خودت با اينا بزرگ گِردييِي افتخار كن نان حلال بَخوردييِي…
كريم در رو بِكوفت بشو تهران،از حرفاي خودشم خجالت بَكِشي بو?
جمعه بعد كريم بيامو بگوت:ننه شما روز دوشنبه به اين نشاني كه رو كاغذ بنوشتيَم بياين ولي تورو خدا قشنگ حرف بَزِنين.
ادامه دارد…
نويسنده:سروناز شريفي
@deh_karajiha_2
ننه زبيده