ننه زبيده?
قسمت نهم:زندگيه رحيم?
به نام خدا
ننه ديگه كم كم به صرافت بِفتا بِرا رحيم زن هاگيره،بگوت:زودتر خودت يكي رِ پيدا كن وگرنه من خودم پيدا كُردييَم رحيم بگوت: دست نگه دار حالا زوده!!!يه خورده خودمو جمع و جور كنم بعد ميگم كجه بِشيم…
چند روزي بِگذشت،رحيم كه چشمش دختر حاج تقي همسايه رو بِگيته بو نيميدانست چي كنه بالاخره به ننه بگوت:ننه من دختر حاج تقي رِ ميخوام ولي بايد اول باهاش سنگامه وا بَكِنم،ننه بگوت: پناه بر خدا حالا نوبت تو گِردي؟؟؟؟
اگه داداشت اونكارِ خودش كُرد اونه تهراني بو ولي اينجه مردم همه همديگه رِ ميشناسن نيميگرده??
تازه حاج تقي چندتا دختر داره تو كدومه رو ميخواي؟ اولي كه بزرگتره از تو!!!رحيم بگوت:دومي رِ ميخوام نيميدانم اسمش چيه..ننه بگوت:شهينه،تا اولي نِشو من نيميشَم خواستگاري عيبه?

ننه يه روز اش درست كُرد يك قابلمه بِريخت بَشو خانه حاج تقي،زن حاج تقي خيلي تحويل بِگيت بگوت:چرا زحمت بَكِشييِي بيو خانه بِنيش.
ننه بگوت:همين ايوان بهتره،حرف از همه جا گِردي ننه از عروسش تعريف كُرد از پسراش تعريف كُرد،قربان صدقه نوه هاش بَشو تا بَرسي به زن حاج تقي،بگوت تو بگو بِينم كِي عروس مياري؟؟؟؟
زن حاج تقي بگوت:والا پسره دانشگاه ميشو هيچي نِداره اگه خدا بخواد دخترم خواستگار خوبي داره ميخوايم بعداز ماه رمضان كه نزديكه عقدو عروسي باهم بگيريم،ننه بگوت:كدام دخترت؟ زن حاج تقي بگت:اولي ديگه اسمش مهين خانومه
ننه خيالش راحت گردي،پايسا بَشو قتي رحيم بيامبو خانه ننه بگوت بَشوم خانه حاج تقي،يهو رحيم برزخ گِردي بگوت من نِگوتن حالا نَشو؟؟؟
ننه بگوت:صبر كن بييَل من حرفمه بَزِنَم بعد تو لوچَتِ پيت بدين.ميخواستم بِينم دختر بزرگه كِي تكليفش معلوم ميگِرده؟رحيم با غضب بگوت:حالا تكليفشو معلوم كُردي؟
ننه بگوت:اينقدر با غيض حرف نزن،بيَل حرفمه بَزِنم،زن حاج تقي به من بگوت:دختر بزرگشه بعد ماه رمضان ميبُره.
رحيم ميخواست دل ننه رو به دست بياره بگوت:ننه بپا باجناقم بد انق نِباشه،بايد تفتيش كنيم!!!
ننه بگوت:خوبه خوبه به تو چه مربوطه،تازه بعدا اونه بايد براي تو تفتيش كنه چه از خودراضيي تو.پاييم بِشَم به عمو زن عموتم بگم بِينَم اونا چي ميگن؟كِي حرف بزنيم بهتره؟
رحيم بگوت:به زن عمو بگو وقتي بَشويم غش نكنه?
دوتايي بَزيَن زير خنده??
ادامه دارد….
نويسنده:سروناز شريفي
https://telegram.me/deh_karajiha_2