از بین تعاریف متفاوت و متعددی که برای واژه ((فرهنگ)) نمودهاند, اجمالاً اگر فرهنگ و تمدّن بشری را مجموعه ادب و آداب, تعلیم و تربیّت, زبان و بیان, علم و معرفت, کنشها و واکنشهای اشخاص و اقوام در مقابل پدیدهها یا ضرورتهای اجرایی و حیاتی انسانها بدانیم, خواهیم یافت که ملّتی هستیم دارای فرهنگ اسلامی و متعالی و فرهنگ ملّی غنی.
پس بدیهی است که بدون دریافت و ارزیابی فاکتورهای مذکور و … نمی توان فرهنگ دینی و ملّی, قومی و قبیلهای را مورد مداقّه و بررسی قرار داد. لذا, تا تعریف صحیحی از شهر نداشته باشیم نمیتوانیم به محاسن و معایب فرهنگ شهری بپردازیم.
جای تأسّف است که هنوز تعریف جامع و قرائت واحدی از شهر که بتواند جمیع محورهای اجتماعی, فرهنگی, اقتصادی و سیاسی را پوشش دهد به طور وضوح نداریم و تعاریف, برگرفته از نظرات اندیشمندان غربی است که نارساییهایی را در بر دارد.
چرا که هر کس از دیدگاه خود به این مهم می پردازد؛ تاجر آن را برای داد و ستد و خرابکار آن را برای سرپناه میگزیند و قاضی برای قضاوت (در مسائل غامض و پیچیدهای که از عدم اعمال صحیح قوانین موجود حاصل آمده) و اشخاص فهیم و فرهیخته نیز برای ارائه فرهنگ صحیح و نشان دادن راههای کاربردی قابل و لازمالاجرا به تلاش و تکاپو افتادهاند.
آنچه که در این مقاله به آن پرداخته می شود, بافت فرهنگی و ساختار زیر بنای جمعیّتی انبوه است که در منطقهای گرد آمدهاند و تشکیل جمعیّتی را دادهاند که دارای فرهنگ مختص به خود میباشند. امّا هنوز ساختار اجتماعی و انسانی کرج در حدّی نیست که هیأتها و قبایل و طوایف خلاقیّتهایی را ایجاد کرده باشند که زیر بنای فرهنگ خاص و مقبولی را تشکیل داده تا بتوانند راهکار مقتضی و مناسبی را ارائه دهند.
از این رو است که با وجود پاره فرهنگ های موجود, فرهنگ اصلی بومیان که در اقلّیت میباشند فرهنگ مغلوب خواهد بود.
با اعتنا به ارزشهای فطری, الهی, انسانی و آنچه را که انسان را به ترقّی و تعالی می رساند؛ جای سؤال است که در فرهنگ موجود آیا دهاتی همان زحمتکشی است که مقرّ زندگی خود را در روستا قرار داده است؟ و یا شهری شخصی است که در شهر زندگی میکند؟
در این صورت جای آن شهرنشینی که از فرهنگ و تمدّن اطراف و اکناف خود بیگانه است و ادب و آداب و رسوم همجواری را نیاموخته است و با مهاجرت به قلب شهر باعث بروز تنشها و چالشها شده و پدید آوردنده ناهنجاریها و معضلات فرهنگی است کجاست؟ و چه عنصری می تواند ما را به نزدیکترین راه رهنمون باشد؟ ملیّت, قومیّت, صنایع, اقتصاد, امکانات اجتماع, آمار و یا … کدام فاکتورها نقش مؤثرتری دارند؟ پس شالوده و زیر بنای فرهنگی یک زندگی شهری چیست؟ آیا شهر در داشتن ماهواره و ماشین, تلویزیون و تلفن, کامپیوتر و کازینو خلاصه می شود؟ و یا اخلاق و آداب روش و منش اسلامی انسانی, حسن همجواری, همدلی و همیاری و مشارکتهای مردمی در ایجاد شهر مؤثر است؟
اینجانب معتقدم که: وجه اشتراک و انسانیّت انسانهای موجود است که شایستگی تشکیل جمعیّت, جامعه و یا امّت واحدی را دارد. و مجموعاّ فرهنگی را شکل میدهند که آنها را از سایرین متمایز میسازد؛ که گاهی رشد ناهمگون محورها میتواند شهری میلیونی را به دهاتی تبدیل کند, که حتّی از اصول اوّلیه فرهنگ و تمدّن با وجود برجهای بلند، آنتنهای ماهواره و کافی نت و کاباره, دانشگاه و دانسینگ دور افتاده باشند.
((البته ممکن است همه و همه مزایای شهری و شهرنشینی در پیشبرد اهداف عالیهی فرهنگی مؤثر باشد؛ امّا اینجانب فکر میکنم شهر مقوله دیگری است و اداره شهر مقوله دیگری که باید بیشتر به آن پرداخت؛ و اگر به ارزشهای اسلامی و انسانی و عقاید پسندیده موجود بیشتر توجّه کنیم, قبیله, طایفه, گویش زبان و بیان و عادات و آداب همگی تحتالشّعاع رهنمودهایی است که جامعه بشری را به سرمنزل مقصود و رضای معبود هدایت می کند.))(۲)
پس آنچه را که جمعیّتها را به جامعه تبدیل میکند بروز و ظهور آدابی ممدوح و زدودن رذالتهای مذموم است. لازم به یادآوری است که …
فرهنگ شهرنشینی دارای زیر مجموعههای تحصیل, تعلیم, تدین, تجمع، تفاهم و تعاون بوده و در سطوح عالیتر تزکیّه، تقوا و تعلّم را در بر میگیرد.
در نتیجه: فرهنگ است که از منها ما میسازد.(مایی که مدّعی داشتن تمدّنی به درازای تاریخ هستیم و فرهنگ غنی اسلام را پشتیبان اهداف عالیه خود داریم.)
پس شایسته است: مدیران امور فرهنگی دید عمیقتر و بصیرت بیشتری به ابعاد مختلف زیر بنایی فرهنگ قوم، قبیله، طایفه و یا شهر ومنطقه خود داشته باشند؛ راهکارهای قابل اجرایی را ارائه دهند؛ تا بتوانند در سایهسار وحدت، همیاری و همدلی به بار بنشیند و همگان از ثمرات گوارای آن بهره مند شوند.
بدیهی است، برای ایجاد همدلی و هماهنگی لازم شایسته است: گروهها و سازمانها، ارگانهایی را که امور فرهنگی شهر مستقیم ویا غیر مستقیم دخالت دارند شناسایی کرده با ایجاد تفاهم و دریافت نکته و نظرهای مشترک تئوریک آنها را از اعمال سلیقههای متناقض بر حذر داریم؛ که امری است بسیار مشکل! امّا برای نجات جامعه از سردرگمی، دین زدگی، دین گریزی و خدای ناکرده دینستیزی بایست بیش از پیش با برنامهریزی مدوّن به آن پرداخته شود.
و این مهمّ ممکن نیست الاّ به اقدامی همگانی و خدا پسند در جهت ایجاد وحدت و همدلی بین همه مسئولین امر. اینجانب برای حصول نتیجه و ارائه راهکار، پنجرهای را گشوده خود و شما را به نگاهی گذرا به فرهنگ و امور فرهنگی شهر کرج دعوت میکنم.
نگاهی به شکل گیری فرهنگ کنونی شهر کرج:
از آنجا که این شهرستان (کرج) در یکی از بهترین نقاط اقلیمی (در دامنه جنوبی آبریزگاه البرز مرکزی قرار گرفته و دامنه بیش از ۸۰ قلّه بالای ۳ هزار متر را به خود، بخشها و قراء تابعه اختصاص داده است. دارای زمینهای حاصلخیز و شیب ملایم و آب فراوان بوده تا آنجا که در بعد کشاورزی نیز کمنظیر است. کرج از قدیم الایّام مورد توجّه بوده، تا آنجا که بسیاری از فرهیختگان، فرزانگان، فرهنگیان و صاحبان خرد، هنر، حرفهفن را در خود جای داده است.
استعدادهای بالقوّه شهر در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و از طرفی جاذبههای جالب آن از قبیل ارتفاعات، آبشارها، چشمهسارها و آب فراوان، نزدیکی به پایتخت و راههای ارتباطی توانسته است این سرزمین را به شهری مهاجرپذیر بدل نماید و آنچنان در چهار دهه اخیر این مهاجرتها برحجم جمعیّت افزوده است که بنابر آمار موجود ۸۲ تا ۸۴ درصد جمعیّت شهر را افراد غیر بومی تشکیل دادهاند؛ تا آنجا که گاهی فرهنگ مهاجران و اقوام مختلف به صورت فرهنگ غالب بروز و ظهور میکند. که اینجانب فکر میکنم ریشه در رشد بیرویه اکثریّت غیر بومی و در اقلیّت قرار گرفتن بومیان دارد.
و امّا رشد جمعیّت در شهرستان کرج. (طبق سر شماری آمار )
کرج در سال ۱۳۳۵ جمعیّتی بالغ بر ۵۲۶/۱۴ نفر
و در سال ۱۳۷۵ جمعیّتی بالغ بر ۰۰۰/۳۰۰/۱ نفر داشته است.
و اگر آمار دقیق سال ۱۳۸۳ را استخراج کنیم یقیناً خواهیم یافت که جمعیّت شهر کرج در چهار دهه بیش از ۱۰۰ برابر رشد داشته است.
یقیناً که امور فرهنگی شهر هرگز چنین رشدی نداشته است.
پس مهاجرتپذیری، ضمن اینکه مزایایی در رشد و توسعه ظاهری شهر و ترویج آبادانی، عمران و تجارت و داد و ستد داشته و دارد، شاید به دلایل کافی نبودن برنامهریزی هماهنگ و صحیح فرهنگی و اعمال مدیرت کارآمد، اختلاف سلائق مدیران فرهنگی و اجرایی و نارسایی و ناهمگونی عملکردها، در پیدایش معضلات فرهنگی و ناهنجاریها اجتماعی نقش داشته است.
کرج جزئی از این کشور پهناور، پروسعت و صاحب نام میباشد، که تمامی طوایف و قبایل با فرهنگ و آداب و رسوم و زبان و بیان متفاوت در آن زندگی میکنند، که میتوان آن را شهر هزار فرهنگ نامید.
کار فرهنگی منسجم و کارآمد در آن کار سادهای نیست و این امر عظیم ممکن نیست، مگر با اتفاق نظر و«وحدت کلمه» که همدلی و همیاری، همکاری و همفکری بیشتری تمامی مسئولین فرهنگی شهر را میطلبد.
کسانی که مستقیماً در امور فرهنگی فعّالیّت دارند:
۱-در مرحله اوّل والدین هستند که اندوختههای ارزشی خود را تقدیم ثمرات خود میکنند.
۲-مهد کودک و کودکستان که حرکات والدین را تقلید میکنند.
۳-دیستان و دبیرستان که شخصیّت فرهنگی اشخاص را شکل میدهند و شاید بتوان گفت: معلّمین بهترین الگوی رفتاری و نوجوانان و جوانان هستند و لازم است این نکته را از نظر دور نداریم که اکنون – معلّم شدن آسان است و معلّمی کردن بسیار مشکل -.
۴-دانشگاهها که محلّ تلاقی، علائق، سلائق، اعتقادات و جای شکلگیری شخصیّت فرهنگی اشخاص است.
۵-اماکن آموزشی، خوابگاهها، سینماها، کتابخانهها، فرهنگسراهای و اماکن عمومی سطح شهر.
۶-سربازخانهها که بستر نظم و انظباط و طریق زندگی را میآموزند.
۷-انجمنهای اسلامی.
۸-دفاتر فرهنگ اسلامی .
۹-نهادها.
۱۰- ارشاد اسلامی، که سیاستگذاری دولت را اعمال کرده و سعی در حفظ و حراست فرهنگ اسلامی دارند.
۱۱- بسیج و بسیج علمی در هر اداره و کوی و برزن و دانشگاه و… که به اقتضای زمان، تحت امر امرای خود اعمال مدیریّت میکنند.
۱۲- امامان جماعت و اربابان منابر، که انسانها را به خدا میخوانند و احکام دینی را میآموزد.
۱۳- مدّاحان، که بعضاً با گریه و زاری بیش از حد مطالبی را هزار بار تکرار میکنند.
۱۴- سازمان تبلیغات با بروشور و تراکت و پلاکارد و کلاسهای آموزش قرآن و دینی و فرهنگی مسایل و مصالح اسلامی را میآموزند.
۱۵- نهاد سیاستگذاری نماز جمعه و ائمه جمعه که جامعه را به سوی تقوی و پرهیزکاری سوق میدهند، از این رو است که هر انسان بالغ کم و بیش از این گذرگاهها در جامعه ایران اسلامی عبور میکند.
از بعضی میگریزد ! جلب بعضی دگر میشود ! و به فراخور احوال خویش، خوشبختانه حق انتخاب دارد و انتخاب میکند.
و امّا از آنجا که شهرداری قدرت اجرایی شهر را در دست دارد، نمیتوان معاونت فرهنگی شهرداری را نادیده گرفت و شایسته است که به واسطه داشتن مقدورات کافی مسئولیت هماهنگسازی امور فرهنگی و دریافت مشترکات را تا اعمال دستورالعملی واحد به آن سپرد – البته این به آن معنا نیست که حق رأی و تجربیات ارزنده دیگران نادیده انگاشته شود ـ .
سازمان، ارگان، مؤسسات و نهادهایی که غیر مستقیم در امور فرهنگی دخالت دارند:
از جمله میتوان به موارد ذیل که تأثیر در فرهنگ جامعه دارند نام برد.
۱-دادگستری و دادگاههای مدنی
۲-نیروی انتظامی و پلیس و نیروهای اجرایی.
۳-کلاسهای بسیج و کلاسهای آموزشی گوناگون که در پر کردن اوقات فراغت جوانان نقش دارند
۴-فرهنگسراها و برگزاری جشنوارهها فعّالیّت گروههای هنری و ارائه سبکهای مدرن اسلامی و گاهی غربی و شرقی.
۵-مؤسسات و جمعیّتهای چند منظوره تجاری، هنری، فرهنگی، اجتماعی.
۶-آموزشکده و آموزشگاهها.
۷-انجمن ادبی، شعر و نقد و فیلم و کارگاههای داستان نویسی، نمایشنامهنویسی و غیره.
۸-سینما، تئاتر و در عصر حاضر نوار، دیسکت، C.D و ویدئو و…
۹-رادیوهای داخل و خارج، ماهوارهها و اینترنت که در دهکده جهانی کنونی نقش بسزایی دارند.
۱۰- رسانههای نوشتاری، مقاله، جزوه، تبلیغات، کتابها، مجلات، روزنامهها، هفتهنامهها، ماهنامهها و گاهنامهها و غیره فصل نامههای تفرقهانگیز گاهی هم وصل نامههایی که انسان را به خدا میخوانند.
۱۱- تلویزیون و به اصطلاح سریالهای اجتماعی که گاهی از قبح و فحش و غرولند و سخره و استهزاء نیز برای خنداندن خلایق به جای طنز بهره میگیرند.
۱۲- دارالتأدیبها و ندامتگاهها.
۱۳- از همه مهمتر عملکرد مسئولین، مربیان و معلّمان است که جامعه را تحت تأثیر رفتاری خود قرار میدهند.
۱۴- گروهها، سازمانها، احزاب مختلف چپ و راست و رادیکال و لیبرال (تند وکند) نیز بیکار ننشستهاند. وَکُلُّ حِزبٍ بِما لَدَیهِم فَرِحوُن.(۴)
۱۵- برای جلوگیری از تطویل کلام از بسیاری از فرهنگهای ترافیک، رفتاری، گفتاری، فرمایشی، شهرنشینی، آپارتمان نشینی و انواع و اقسام دیگر صرف نظر میشود.
طرح سؤال:
با توجّه به بافت مقاله که روش تحقیق آن نگاه واقع بینانه به رسانههای جمعی (نوشتاری، سمعی، بصری) و فهرست کردن معایب و محاسن امر بوده است، پس از تجزیه و تحلیل و قبل از نشان دادن راهکارهای کاربردی، از خود بپرسیم.
۱- آیا در کاهش معضلات فرهنگی و نا هنجاریهای اجتماعی راهکارهای کاربردی و اصولی کافی ارائه دادهایم؟
۲- آیا برای جلوگیری از تشتت آرا و سردرگمی اقشار مختلف جامعه، خود به تفاهم و توافق مشترکی رسیدهایم؟
۳- آیا وقت آن نرسیده است که با تشکیل ستاد هماهنگی مسئولین امور فرهنگی به روش و منش واحدی برسند؟
۴- آیا وقت آن نرسیده که به جای مدیریّت بحران، به بحران مدیریّت بپردازیم؟
«طفل میگرید که راه خانه را گم کرده است چون نگریم من که صاحبخانه را گم کردهام؟!»
۵- آیا وقت آن نرسیده که جمعیّتهای پراکنده را با همدلی و همیاری به جامعه تبدیل کنیم؟ بر اساس دستورخداوند که فرموده است: وَاعتَصَموُا بِحَبْلِ الِله جَمعیاً وَلا تَفَرَّقُوا (۵)
(همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و از تفرقه بپرهیزید.) از تفرقه بپرهیزیم؟
۶- آیا بهتر نیست قبل از اینکه دینگریزیها خدای ناکرده به دین ستیزی برسد، اقدامات خداپسندانهتری داشته باشیم و اگر نمیتوانیم با ایجاد جوّ شایسته سالاری، جام را به حریفان جرعه نوش دیگری بسپاریم که فردای قیامت شرمنده نباشیم؟
۷-چرا صبر میکنیم تا زلزله بیاید و بعد هم با افتخار کشتگان را از زیر آوار بیرون میکشیم؟ اگر موفّق شویم!!
«علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد بلا ندیده دعا را شروع باید کرد»
۸- آیا وقت آن نرسیده است که به جای شمردن معضلات و مشکلات و ناهنجاریها و تجویز مُسَکِّن به معالجه خود و جامعه و نحوه مدیریّت خود بر دیگران بپردازیم؟ که خداوند تبارک تعالی فرموده است:
یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنوُا عَلَیکُم اَنفُسَکُمْ (۶)
ای کسانی که ایمان آوردهاید به خودتان بپردازید؛ پس…
۹- آیا بهتر نیست به جای معلّم بودن به معلّمی بپردازیم؟